امام جعفر صادق(ع) مرکز دایره وحدت امت اسلامی
اسدالله جعفری اسدالله جعفری

بنام خدا

 

 

وحدت امت اسلامی از چنان ضرورت واوجبیت برخوردار است که اگر از هر انسان مسلمان بی سواد بیابان گرد بدور از جهان سیاست وتعاملات فرهنگی جهان امروز هم سؤال کنید،پاسخش این است که: وحدت درجهان اسلام از ضروری ترین ضروریات واز اولین ترین اولیت های امت اسلامی است.

 واگر همین سؤال را از یک فرد مسلمان درس خوانده وآگاه به مسائل پیچیده سیاست ومسئله تعاملات فرهنگی ودر نتیجه مسابقه فرهنگی در جهان امروز،به صورت یک سؤال کنید واز او بپرسید که نظر شما درباره وحدت داشتن جهان اسلام چیست ووحدت امت اسلامی را لازم وضروری می دانید؟

اوبا شنیدن چنین سؤالی با تحیر از شما خواهد خواست:

آقابفرما برویم به روان پژشک. چون با این سؤال شما معلوم است که اختلالات روانی دارید وخدای ناکرده عقل خودرا از دست نداده باشید واگر نه چنین سؤال بی جای نمی کردید وضرورت به این روشنی را به صورت یک سؤال  مطرح نمی فرمودید.

بله لزوم وحدت امت اسلامی از اوجب واجبات امت اسلامی است وبرای همین است که دانایان ازامت اسلامی هرکسی به نوعی داد از وحدت امت اسلامی می زند ودراین رابطه سخن ها گفته شده ومقالات وکتاب ها نوشته وکنفرانس های متعدد باعناوین مختلف ودر برهه های مختلف برگزار شده ودانایانی امت اسلامی درگستره جغرافیای جهان اسلام گرد هم آمده ودرباره ضرورت وحدت داشتن جهان اسلام سخن های بلندبالا وپرسوز ومسئولیت خیز ودرعین حال امیدوارکننده بیان داشته وبازبان آیات وروات وحکایت وشکایت ندای وحدت درداده اند وامت اسلامی را به وحدت وهمدلی ومدارا وگفت وگوی بین المذاهبی فراخوانده اند.

پس بنابر این اصل ضرورت داشتن وحدت جهان اسلام از چنان بداهت وضرورت واولویت برخوردار است که نیازی به هیچگونه شرح وبسط دیگر ندارد ونیازی به ارایه نمونه های از مصادیق عینی وخارجی علل وحدت داشتن جهان اسلام نیست.

اما ناگفته پیداست که هروحدتی نیاز به محوریت ومرکزیت وحدت دارد و این محوریت ومرکزیت وحدت به هرمقدارکه ازاستحکام، وثاقت ومقبولیت دینی وروانی برخوردار باشد به همان میزان نتیجه می دهد ودایره شمولیت آن دامن گستر می گردد.

درجهان اسلام زیر بنای مؤلفه های وحدت بسیار متنوع است بطورنمونه :خدای واحد،پیغمبر واحد،کتاب(قرآن)واحد،قبله واحد و..هستند که از مؤلفه های دینی وروانی وحدت بخشی امت اسلام می باشند.

اما یک سلسله مؤلفه های دیگر هم در جهان اسلام وجود دارند که بسان تیغ دو دم می ماند وکارکرد دوسویه دارند یعنی هم از مؤلفه های وحدت بخشی وهم از علل به تفرق کشیدن جهان اسلام هستند.

این مؤلفه های دوسویه مسائل درون مذهبی وفقهی است که بالقوه مؤلفه وحدت وتفرق هستند ودرواقح بالقوه بودنش درنسبت به وحدت آفرینی وتفرق بخشی یکسان است وهمین یکسان بودنش باعث شده که دربرهه ی از تاریخ ودر قطعه ی ازجغرافیای جهان اسلام،این مؤلفه ها مؤلفه های نیکویی برای وحدت باشند ودر برهه دیگر وسرزمین دیگر ودر میان جمع دیگر، آبشخور نفاق وشقاق باشند.

اگر تاریخ تکفیرگری ونفاق ورزی وشقاق پیشگی رادر جهان اسلام مطالعه کنیم (مخصوصا در شبهیه قاره هند وبخش های ازخاورمیانه وافریقا)درمی یابیم که بسیاری از تکفیر ها منشأش همین مسائل فقهی ودرون مذهبی بوده وعده ی از شیادان براساس روان شناسی اجتماعی از احساسات روان مذهبی مردم سوءاستفاده کرده وعده ی از مؤمنان ساده واحساساتی را عمله ی خود قرار داده وبرموج تکفیر گری سوار شده وبه کوی مقصود رسیده اند.

نمونه بسیار روشن آن درافغانستان به کرات تکرار شده وتکفیر گری، خون میلیون میلیون هزاره ی شیعه را برزمین ریختانده است وهستی وعزت وکرامت انسانی واسلامی شان را به یغما برده اند وحتا مجوز بردگی وکنیزی امت اسلامی ومخصوصا هزاره های شیعه وازبک وتاجیک های محروم از دستگاه مذهبی را صادرنموده ونسل های ازاین دوقوم را به عنوان برده وکنیز به بردگی وکنیزی برده ویا به عنوان بردگان وکنیزان به بازار های هند وبخارا فروخته اند.

حتا در زمان حکومت به اصطلاح (حکومت مجاهدین)ودردوره بعد از حضرت صبغت الله مجددی ودوران حکومت نامشروع(یعنی بعد ازشش ماه حکومت مشروعش براساس قرار داد پیشاور وگروهای جهادی مستقر در اسلام آباد) آقای برهان الدین ربانی دیدیم که آقای ربانی حکم تکفیر قوم هزاره وقوم ازبک را از شورای علمای خودساخته واجیر دولت نامشروعش گرفت ودر رادیو وتلویزیون کابل به نشررساند ودیدیم که چه خون هاکه ریخته نشد وچه نفوس های محترمه ی که قتل عام نشد ویا بی حرمت نگشت ونوامس امت اسلامی بی عرق وآبرو شدند وبه نام دفاع از دین وبه عنوان تقرب به خدا به نوامس امت اسلامی تجاوز شد.

متأسفانه همین تکفیر گری آقای ربانی بود که کشور سرسبزوبهشت گون  افغانستان را بدل به ویرانه وقبرستان از ارواح نمود وسرانجامش را شاهد هستیم که چه شد وجهاد مقدس ملت شریف وسرفراز وآزاده افغانستان تبدیل به خشونت های قومی وجنگ های خیابانی گردید ودر عرصه جهانی نیز تروریست وبربریت نام گرفت وبه جهاد وفرهنگ جهاد، خشونت لقب داده شد.

 اما همین مسائل فقهی ودرون مذهبی در دوران جهاد مقدس امت اسلامی افغانستان عامل قوی برای وحدت شد وتوانست تمام اقوام ومذاهب اسلامی را حول محور جهاد گرد آورد ودربرابر بزرگترین ابرقدرت دوران خودش به ید واحده بدل کند واز همین اقوام گوناگون ومذاهب مختلف فقهی، امت واحده بسازد واز اسلام وسرزمین اسلامی دفاع کند وجهانیان را درس آزادگی وحریت واستقلال خواهی وعزت طلبی بخشاید.

وضع در دیگر بخش های از جهان اسلام نیز چنین است بطوزنمونه جنگ هشت ساله ایران وعراق تاحدودی صبغه مذهبی پیداکرد وهردو طرف طرف مقابل را تکفیر می نمودند وهم دیگررابنام مجوسی ویهودی گری متهم نموده از امت اسلامی استمداد می طلبیدند.

سربازان ایران وعراق هردو مسلمان بودند اما هردو طرف اعتقاد داشتند که دربرابر کفر ونفاق می جنگند واز کیان اسلام ومسلمین دفاع می نمایند وکشورهای اسلامی هم به حمایت هردو کشور شتافتند واز هردوطرف بطوریکسان بهره برداری می کردند واین بهره برداری ویاحمایت خود را مستند به اسلام ومسائل مذهبی می ساختند.

حتا جنگ های داخلی لبنانی وفلسطینی والجزایری هم بدور از مسائل درون مذهبی نماندند وتکفیرگری در دوجبهه راه یافتند ودیدیم که درالجزایر واردوگاه های لبنان وفلسطین چه فاجعه های دل خراشی را ببارآوردند وانسان های بسیاری را به کام مرگ فرستادند.

بادرد و دریغ باید گفت که امروزه القاعده وگروهای بنیاد گرای مذهبی در جهان اسلام براساس همین مسائل ومخصوصا مسئله تکفیر گری، به ترور های غیر شرعی وضدبشری وبرخلاف وجدان بشری دست می زنند واز احساسات جوانان پاک ومؤمن امت اسلامی وعقیده به جهاد ودفاع از کیان اسلامی سوء استفاده نموده بابرجسته نمودند ظلم وبیدادگری های کشورهای مسیحی وظلم بیداد ورفتار های ضدبشری صهیونیست ها در فلسطین وحمایت های کورکورانه کشور های مسیحی از این رفتار های برخلاف وجدان بشری ،اعمال غیراسلامی خود را رنگ جهاد ودفاع از کیان اسلامی می دهند وبنام اسلام خنجر به قلب اسلام می زنند وبنام دفاع ازاسلام وامت اسلامی دربرابر کفرجهانی،مزدوران بی مزد استکبار جهانی می شوند وبجای که سدی باشد دربرابر تهاجومات نظامی وفکری ایشان،پیشمرگان بی اراده وناخود آگاه الحاد وکفر واستکبار وصهیونیست می گردند.

اکنون کشور یمن نمونه بسیار روشن وبی پرده از همین مسئله است وشیعیان یمن به دست فرقه های اسلامی وبا تحریک کشورعربستان سعودی وهدایت نامحسوس بیگانگان از اسلام وامت اسلامی،بیرحمانه وبا وضع بسیار بسیار فجیع قتل عام می شوند.

اختلاف بین شیعه وسنی وسنی با سنی قربانیان بسیاری را گرفته اند واکنون نیز شاهد این قربانی گرفتن ها هستیم.درحالی که جهان مسیحیت ویهود صهیونیست بیگانه با دین حضرت موسی ،در یک هماهنگی واتحاد نامقدس اعلام نشده دربرابر امت اسلامی به مبارزه مشغول هستند وسرمایه های امت اسلامی را غارت می کنند وامت اسلامی را به دست امت اسلامی قتل عام نموده روز به روز دشمنی درون مذهبی را تشدید می کنند،امت اسلامی اختلافات مذهبی فقهی دارند.

در چنین شرایط است که دانایان امت اسلامی به یک رستاخیز بزرگ فرهنگی قیام کنند واین اختلافات مذهبی وفقهی را از سرچشمه خشک کنند وحول محور امام صادق مکتب وحدت را بنیان نهند تا در این مکتب اخوت اسلامی وتعامل فقهی وگفت وگوی مذهبی خلق شود.

چرا این وحدت به محوریت امام جعفر صادق(ع) باشد؟

چرا این وحدت به محوریت امام جعفر صادق(ع) باشد؟ مگر رسول خدا(ص) وقرآن محوروحدت در امت اسلامی نیست؟

درست است که رسول خدا(ص) وقرآن محوروحدت امت اسلامی است اما رسول خدا(ص) وقرآن محور وحدت در مسائل عام دین واسلام واصل توحید اند ولی اختلاف مذهبی درنوع قرائت از همان مسائل عام دینی واسلامی وخود قرآن است.

لذا در اصل دین اسلام وقرآن ودستورات صریح قرآن در مسائل عام دینی هیچگونه اختلافی درمیان امت اسلامی نیست ودر این مسائل رسول خدا(ص) وقرآن محور وحدت اند.

پس یک مرکزیت برای وحدت مذهبی وفقهی هم لازم داریم وآن مرکزیت وحدت،باید درنزد هردو طرف مورد قبول باشد وآن مرکز این دایره وحدت، کسی نیست جز امام جعفر صادق(ع) آل محمد(ص).چون که امام صادق:

1 – بنیانگزار مکتب علمی درجهان اسلام است .

2 – امام صادق پیشوایان فقهی چهار مذهب اهل سنت را تربیت نموده وهرچهارامام فقهی برادران اهل سنت از شاگردان وتربیت یافتگان مکتب امام جعفر صادق(ع) اند.

1 - امام صادق بنیانگزار مکتب علمی جهان اسلام

اختلافات سياسى بين امويان و عباسيان و تقسيم شدن اسلام به فرقه هاى مختلف و ظهور عقايد مادى و نفوذ فلسفه يونان در كشورهاى اسلامى ، موجب پيدايش يك نهضت علمى گرديد. نهضتى كه پايه هاى آن بر حقايق مسلم استوار بود. چنين نهضتى لازم بود، تا هم حقايق دينى را از ميان خرافات و موهومات و احاديث جعلى بيرون كشد و هم در برابر زنديق ها و مادى ها با نيروى منطق و قدرت استدلال مقاومت كند و آراء سست آنها را، محكوم سازد. گفتگوهاى علمى و مناظرات آن حضرت با افراد دهرى و مادى مانند (ابن ابى العوجاء) و (ابوشاكر ديصانى ) و حتى(ابن مقفع ) معروف است . بوجود آمدن چنين نهضت علمى در محيط آشفته و تاريك آن عصر، كار هر كسى نبود، فقط كسى شايسته اين مقام بزرگ بود كه ماءموريت الهى داشته باشد و از جانب خداوند پشتيبانى شود، تا بتواند به نيروى الهام و پاكى نفس و تقوا وجود خود را به مبداء غيب ارتباط دهد، حقايق علمى را از درياى بيكران علم الهى بدست آورد، و در دسترساستفاده گوهر شناسان حقيقت قرار دهد.
تنها وجود گرامى حضرت صادق (ع ) مى توانست چنين مقامى داشته باشد، تنها امام صادق (ع ) بود كه با كناره گيرى از سياست و جنجالهاى سياسى از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانين و احاديث راستين دين مبين و تبليغ احكام و تعليم و تربيت مسلمانان كمر همت بر ميان بست .
زمان امام صادق (ع ) در حقيقت عصر طلايى دانش و ترويج احكام و تربيت شاگردانى بود كه هر يك مشعل نورانى علم را به گوشه و كنار بردند و در (خودشناسى ) و (خداشناسى ) مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدايت مردم كوشيدند.
در همين دوران درخشان - در برابر فلسفه يونان - كلام و حكمت اسلامى رشد كرد و فلاسفه و حكماى بزرگى در اسلام پرورش يافتند.
همزمان با نهضت علمى و پيشرفت دانش بوسيله حضرت صادق (ع ) در مدينه ، منصور خليفه عباسى كه از راه كينه و حسد، به فكر ايجاد مكتب ديگرى افتاد كه هم بتواند در برابر مكتب جعفرى استقلال علمى داشته باشد و هم مردم را سرگرم نمايد و از خوشه چينى از محضر امام (ع ) باز دارد. بدين جهت منصور مدرسه اى در محله (كرخ ) بغداد تاءسيس ‍ نمود.
منصور در اين مدرسه از وجود ابوحنيفه در مسائل فقهى استفاده نمود و كتب علمى و فلسفى را هم دستور داد از هند و يونان آوردند و ترجمه نمودند، و نيز مالك را - كه رئيس فرقه مالكى است - بر مسند فقه نشاند ولى اين مكتب ها نتوانستند وظيفه ارشاد خود را چنانكه بايد انجام دهند.
امام صادق (ع ) مسائل فقهى و علمى و كلامى را كه پراكنده بود بصورت منظم درآورد، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زيادى تربيت فرمود كه باعث گسترش معارف اسلامى در جهان گرديد. دانش گسترى امام (ع ) در رشته هاى مختلف فقه ، فلسفه و كلام ، علوم طبيعى و... آغاز شد. فقه جعفرى همان فقه محمّدى يا دستورهاى دينى است كه از سوى خدا به پيغمبر بزرگوارش از طريق قرآن و وحى رسيده است . بر خلاف ساير فرقه ها كه بر مبناى عقيده و راءى و نظر خود مطالبى را كم يا زياد مى كردند، فقه جعفرى توضيح و بيان همان اصول و فروعى بود كه در مكتب اسلام از آغاز مطرح .
فتواى بزرگترين فقيه جهان تسنن شيخ محمّد شلتوت رئيس دانشگاه الا زهر مصر كه با كمال صراحت عمل به فقه جعفرى را مانند مذاهب ديگر اهل سنت جايز دانست - در روزگار ما - خود اعترافى است بر استوارى فقه جعفرى و حتى برترى آن بر مذاهب ديگر. و اينها نتيجه كار و عمل آن روز امام صادق (ع ) است .
در رشته فلسفه و حكمت حضرت صادق (ع ) هميشه با اصحاب و حتى كسانى كه از دين و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتى داشته است . نمونه اى از بيانات امام عليه السلام كه در اثبات وجود خداوند حكيم است ، به يكى از شاگردان و اصحاب خود به نام (مفضّل بن عمر) فرمود كه در كتابى به نام (توحيد مفضّل ) هم اكنون در دست است . مناظرات امام صادق (ع ) با طبيب هندى كه موضوع كتاب (اهليلجه ) است نيز نكات حكمت آموز بسيارى دارد كه گوشه اى از درياى بيكران علم امام صادق (ع ) است . براى شناسايى استاد معمولا دو راه داريم ، يكى شناختن آثار و كلمات او، دوم شناختن شاگردان و تربيت شدگان مكتبش.
امّا شاگردان آن حضرت هم بيش از چهار هزار بوده اند، يكى از آنها (جابر بن حيان ) است . جابر از مردم خراسان بود. پدرش در طوس به دارو فروشى مشغول بود كه بوسيله طرفداران بنى اميه به قتل رسيد. جابر بن حيان پس از قتل پدرش به مدينه آمد. ابتدا در نزد امام محمّد باقر (ع ) و سپس در نزد امام صادق (ع ) شاگردى كرد. جابر يكى از افراد عجيب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شيمى تاءليفات زيادى دارد، و در رساله هاى خود همه جا نقل مى كند كه (جعفر بن محمّد) به من چنين گفت يا تعليم داد يا حديث كرد. از اكتشافات او اسيد ازتيك (تيزآب ) و تيزاب سلطانى و الكل است . وى چند فلز و شبه فلز را در زمان خود كشف كرد. در دوران (رنسانس اروپا) در حدود 300 رساله از جابر به زبان آلمانى چاپ و ترجمه شده كه در كتابخانه هاى برلين و پاريس ضبط است(به نقل از : چهارده اختر تابناك( معصوم هشتم - حضرت امام جعفر صادق(ع) - امام ششم ) (مؤ لف : احمد احمدى بيرجندى)جابر بن حيان كه او را پدر علم شيمى مى‏خوانند، يكى از شاگردان‏امام صادق(ع)بود كه كتابى در هزار صفحه، شامل پانصد رساله در علوم مختلف تاليف نمود(محمد محمدى اشتهاردى-ماهنامه پاسدار اسلام شماره 195) يكى از كسانى كه او را شاگرد امام صادق (ع) شمرده‏اند ،جابربن حيان كوفى است.

ابن خلکان می‏نویسد: امام صادق(ع) در صنعت کیمیا (شیمی)از مهارت خاصی بهره‏مند بود، ابوموسی جابربن حیان طرطوسی، شاگرداو بود. جابر کتابی شامل هزار ورق تالیف کرد که تعلیمات‏جعفربن صادق را در برداشت و حاوی پانصد رساله بود. (وفیات الاعیان، ج 1، ص‏327; سیره‏ی پیشوا، ص‏353; حیات فکری‏و سیاسی امامان شیعه، ص 330.)

درباره جابر سخنان گوناگون گفته‏اند ومطالب مختلف نوشته‏اند . ابن نديم گويد : جماعتى از اهل علم وبزرگان وراقان گويند جابر حقيقت ندارد . و بعضى گفته‏اند او راتصنيفى نيست . گروهى گفته‏اند او از مردم كوفه بود و از اصحاب‏امام صادق بود و گفته‏اند از فيلسوفان بود و بعضى گفته‏اند وى به‏جعفربن يحيى برمكى اختصاص داشت و آنجا كه سيدى جعفر گويد مقصودجعفر برمكى است .

اما شيعه گويد او شاگرد جعفر صادق (ع) بود . ابن خلكان درشرح حال امام صادق نويسد : شاگرد او ابوموسى جابربن حيان صوفى‏طرسوسى است . كتابى در هزار ورق تاليف كرده و رساله‏هاى‏جعفرصادق (ع) را كه پانصد رساله است در آن فراهم آورده .

شاگردى جابر در محضر امام صادق در كتابهايى چون تاريخ‏الحكما، قفطى ، قاموس‏الاعلام ، روضات الجنات رياض العلما و ديگر كتابهاآمده است . دايره المعارف اسلامى نيز بدان اشارت دارد(يك كتاب در يك مقاله -دكتر سيد جعفر شهيدى-تلخيص : محمد باقر پورامينى - ماهنامه كوثر شماره 34 )

چنان که در این گزارش کوتاه ملاحظه نمودیم،امام صادق (ع)درهمه ی رشته های علمی عقلی ونقلی وعلوم آزمایشگاهی وگزارشی،شاگردان بسیاری را تربیت نموده وبیش ازآن هم گفته شده:

 شيخ طوسى (وفات يافته 460 ه.ق) در رجال خود تعداد شاگردان امام صادق(ع) را3197 مرد و 12 زن نام مى‏برد. (محمد محمدى اشتهاردى-ماهنامه پاسدار اسلام شماره 195) چنان كه نوشته شد ، شاگردان امام صادق را تا چهار هزارتن‏نوشته‏اند و مقصود كسانى است كه در مدت افاضه امام به تناوب وتفريق از او علم فرا گرفته‏اند نه آنكه اين چهار هزارتن همه روزدر محضر او حاضر بوده‏اند . مولف كشف‏الغمه نويسد شمارى ازتابعين از او روايت كرده‏اند كه از جمله آنان : يحيى‏بن سعيدانصارى ، ايوب سختيانى ، ابان‏بن تغلب ، ابو عمرو ابن‏العلاء ويزيدبن عبدالله است و از ائمه ، مالك‏بن انس ، شعبه‏بن الحجاج ،سفيان‏ثورى ، ابن جريح ، عبدالله‏بن عمرو ، روح‏بن قاسم ، سفيان‏بن‏عيينه ، سليمان‏بن بلال ، عبدالعزيزبن مختار ، وهب‏بن خالد وابراهيم‏بن طهمان‏اند كه از او روايت دارند( دکتر شهیدی- ماهنامه كوثر شماره 34 )

چنان که  شیخ طوسی از شاگردان امام صادق(ع) گزارش داده و شاگردان امام را منحصر به مردان ندانسته است.دیگر مورخین نیز درگزارش خود از شاگردان امام صادق(ع) ،شاگردان امام را از تمام فرق امت اسلامی دانسته وبزرگانی از همه ی فرق فقهی ونحله های کلامی ورشته های علوم عقلی ونقلی وآزمایشگاهی ذکر نموده اند:

«حسن بن على بن زياد وشاء» كه خود از اساتيد حديث، و از شاگردان امام‏رضا(ع) است، مى‏گويد: «من در مسجد كوفه نهصد استاد حديث را ديدم كه از امام‏صادق(ع) نقل حديث مى‏كردند، و مكرر مى‏گفتند: قال الصادق، قال جعفر بن محمد(ع‏»

دراين دانشگاه عظيم صدها مجتهد، استاد، دانشمند و محقق تربيت‏شدند، كه هر كدام‏از شخصيت‏هاى بزرگ علمى به شمار مى‏آمدند، و گروهى از آنان داراى آثار علمى وشاگردان متعدد شدند. شيخ مفيد (وفات يافته‏413 ه.ق) مى‏نويسد: «به قدرى علوم‏از امام صادق(ع) نقل شده كه در همه جا پخش شده، و زبان به زبان به گردش درآمده‏است، و از هيچ يك از افراد خاندان رسالت، آن همه علم و حديث، نقل نشده است»

از محضرعلمی او افراد بسیاری کسب فیض کردند، از جمله، فرزندش «موسای‏کاظم‏»، «یحیی بن سعید انصاری‏»، «یزید بن عبدالله‏»، «ابوحنیفه‏»، «ابان بن تغلب‏»، «ابن جریح‏»، «معاویه‏بن‏عمار»، «ابن اسحاق‏»، «سفیان‏»، «شبعه‏»، «مالک‏»،«اسماعیل بن جعفر»، «وهب بن خالد»، «حاتم بن اسماعیل‏»،«سلیمان بن بلال‏»، «سفیان بن عینیه‏»، «حسن بن صالح‏»،«حسن بن عیاش‏»، «زهیربن محمد»، «حفص بن غیاث‏»، «زید بن‏حسن‏»، «انماطی‏»، «سعیدبن سفیان اسلمی‏»، «عبدالله بن‏میمون‏» «عبدالعزیزبن عمران زهری‏»، عبدالعزیزدراوری‏»،«عبدالوهاب ثقفی‏»، «عثمان بن فرقد»، «محمدبن ثابت‏بنانی‏»، «محمدبن میمون زعفرانی‏»، «مسلم زنجی‏»، «یحیی‏قطان‏»، «ابوعاصم نبیل‏» و... (سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص 255 و256.)

با توجه به اين كه شاگردان امام صادق(ع) به شيعيان انحصار نداشتند، بلكه ديگران‏نيز از خرمن فيض او خوشه مى‏چيدند. مالك، پيشواى فرقه «مالكى‏» در ضمن گفتارى‏گويد: «در علم و عبادت و پاك‏زيستى، برتر از جعفر بن محمد(ع) هيچ چشمى نديده، وهيچ گوشى نشنيده و به قلب هيچ بشرى خطور نكرده است.» ابوحنيفه پيشواى فرقه‏حنفى، دو سال شاگرد امام صادق(ع) بود، به طورى كه اين دو سال را اساس و سرمايه‏اصلى علوم خود دانسته و مى‏گويد: «لولا السنتان لهلك نعمان; اگر آن دو سال نبود،نعمان هلاك مى‏شد.» (محمد محمدى اشتهاردى-ماهنامه پاسدار اسلام شماره 195)

، امام صادق (ع) گذشته از منزلتى كه نزدشيعيان دارد ، در ديده عامه مسلمانان نيز داراى مقامى والاست .

بزرگان اهل سنت و جماعت از روزگار وى تا امروز ، او را به‏كرامت‏خلق ، دانش فراوان ، بخشش بسيار و عبادت طولانى ستوده‏اندصدوق به اسناد خود از فقيه مدينه ، مالك پسر انس روايت كند :بر جعفربن محمد (ع) در مى‏آمدم ، براى من بالش مى‏نهاد و مراحرمت مى‏داشت و مى‏گفت : مالك ! تو را دوست مى‏دارم . و من ازگفته او خشنود مى‏شدم و خدا را سپاس مى‏گفتم . او هميشه در يكى‏از سه حالت‏بود : روزه‏دار ، برپاايستاده به نماز ، ذكر گوينده. او از بزرگان ، عابدان و زاهدانى بود كه از خدا مى‏ترسند .

بسيار حديث ، خوش محضر و بسيار فائدت بود . سالى با او به حج‏رفتم ، چون هنگام گفتن لبيك رسيد ، سخن در گلوى او بريد ونزديك بود از شتر بيفتد ، گفتم : پسر رسول خدا(ص) ! مى‏بايست لبيك‏بگويى ! گفت : پسر ابى عامر ! چگونه جرات كنم و بگويم : لبيك ،اللهم لبيك ، در حالى كه مى‏ترسم خدايم بگويد نه لبيك و نه‏سعديك ؟ ! على بن عيسى اربلى مولف كشف‏الغمه از محمدبن طلحه‏درباره او آورده است : شنيدن سخنانش موجب زهد دنيا مى‏شد واقتداى به او بهشت را در پى داشت . نور چهره‏اش گواهى مى‏داد ازسلاله نبوت است و پاكى كردارش آشكار مى‏ساخت از ذريه رسالت است .

بزرگانى چون يحيى‏بن سعيد انصارى ، ابن جريح ، مالك‏بن انس ،سفيان ثورى ، سفيان‏بن عيينه ، ابوحنيفه ، شعبه و ايوب سختيانى‏از علم او بهر گرفتند ، و آن بهره‏گيرى را براى خود مباهات‏شمردند و بدان شرف يافتند و فضيلت كسب كردند .

او از بزرگان اهل بيت و سادات آنان بود . علمى فراوان وعبادتى بسيار و اورادى پيوسته و زهدى آشكار داشت و بسيار تلاوت‏بود . معانى قرآن كريم را تتبع مى‏كرد و گوهرهاى آن را بيرون‏مى‏آورد و از عجايب آن بهره مى‏گرفت . اوقات خود را بر انواع‏طاعتها قسمت كرده بود كه در آن حساب نفس خويش مى‏نمود . ديدن اوآخرت را به ياد مى‏آورد . ابن شهر آشوب ازمالك بن انس روايت كند: ازجعفربن محمد در فضل و علم و پارسايى برتر نديدم . يا روزه‏بود ، يا نماز مى‏خواند ، يا ذكر مى‏گفت . از بزرگان و اكابر وزاهدان بود و از آنان كه از پروردگار مى‏ترسند . بسيار حديث ،نيكو محضر و پر فايدت بود . چون قال رسول‏الله مى‏گفت رنگش‏دگرگون مى‏گشت .

ابونعيم اصفهانى درباره او نوشته است : امام ناطق ، زمامدارسابق ، ابوعبدالله جعفربن محمد صادق بر عبادت و خضوع روى آوردو عزلت و خشوع را برگزيد و از مهترى و رياست دورى جست .

شهرستانى در ملل و نحل مى‏نويسد : جعفربن محمدالصادق داراى‏علمى بسيار و ادبى كامل بود . زهد و پارسايى داشت . نه گردمهترى گرديد و نه بر سر خلافت‏با كسى به جنگ برخاست . آنكه دردرياى معرفت‏شنا كند در شط نمى‏افتد و آنكه به اوج حقيقت رسد ازفرود آمدن نمى‏ترسد .

ابن خلكان درباره حضرتش نوشته است : از سادات اهل بيت‏بود وبه خاطر راستى در گفتار به صادق ملقب گشت . فضل او مشهورتر ازآن است كه گفته‏اند .

و عطار از عارفان بزرگ سده هفتم درباره حضرتش چنين نوشته است: آن سلطان مصطفوى ، آن برهان حجت نبوى ، آن صديق ، آن عالم‏تحقيق ، آن ميوه دل اوليا ، آن جگر گوشه انبياء ، آن ناقد على، آن وارث نبى ، آن عارف عاشق ، جعفرالصادق رضى‏الله عنه ، گفته‏بوديم كه اگر ذكر انبيا و صحابه و اهل بيت كنيم كتابى جداگانه‏بايد ساخت . اين كتاب شرح اولياست كه بعد از ايشان بوده‏اند امابه سبب تبرك به صادق ابتدا كنيم .

و چون از اهل بيت‏بيشتر سخن طريقت ، او گفته است و روايت ازاو پيش آمد ، كلمه‏اى چند از آن حضرت بياورم كه ايشان همه‏يكى‏اند . چون ذكر او كرده‏اند ، ذكر همه بود . نبينى كه قوم‏مذهب او دارند ، مذهب دوازده امام دارند . يعنى يكى دوازده است‏و دوازده يكى . اگر تنها صفت او گويم به زبان ، عبارت من راست‏نيايد كه در جمله علوم و اشارت و عبادات بى‏تكف به كمال بود . وهمه الهيان را شيخ بود ، و همه محمديان را امام بود . هم اهل‏ذوق را پيشرو بود و هم اهل عشق را پيشوا . هم عباد را مقدم بودو هم زهاد را مكرم . هم در تصنيف اسرار حقايق خطير بود ، هم درلطافت اسرار تنزيل و تفسير بى‏نظير .

عمرو بن ابى مقدام گفته است : هرگاه جعفربن محمد را مى‏ديدم‏مى‏دانستم او سلاله پيمبران است و ابوجعفر منصور او را از كسانى‏دانسته است كه از خدا به آنان الهام مى‏شود (محدث) .

و خانقانى شروانى در منشات نوشته است : جعفر صادق عالم مطلق‏بود .

اين چند گواهى را كه اندكى از بسيار است‏براى آن نوشتم تاآنان كه تتبعى چنان كه بايد در سيره معصومان ندارند و شرح‏زندگانى امامان شيعه را جز از گويندگان شيعى نشنيده و يا جز درماخذهاى غير شيعى نخوانده‏اند ، بدانند كه قدر و منزلت اين‏امام تنها در ديده شيعيانش بزرگ نيست ، هر كه علمى و بصيرتى‏داشته برابر او فروتن بوده و بزرگش مى‏داشته .

ابن حجر درباره حضرتش نوشته است : مردم از علم او چندان نقل‏كردند كه آوازه آن به همه شهرها رسيد . امامان بزرگ چون يحيى‏بن سعيد ، ابن جريح ، مالك ، سفيان بن عيينه ، سفيان ثورى ،ابوحنيفه ، شعبه و ايوب سختيانى از او روايت كرده‏اند .

ذهبى از ابوحنيفه آورده است : فقيه‏تر از جعفربن محمد نديدم .

و چنان كه نوشته شد ، مالك گفته است از فضل و علم و پارسايى‏از او برتر نديده است(دکتر سید جعفر شهیدی- ماهنامه كوثر شماره 34)

2 -امام صادق(ع)خداوندگارعلمی پیشوایان فقهی چهار مذهب اهل سنت

دوامام اول ازچهار امام فقهی اهل سنت یعنی «ابوحنیفه»و«مالک ابن انس» شاگردان بلا فصل وشفاهی وبی واسطه امام جعفر صادق(ع) اند ودوامام دیگر اهل سنت «امام احمد ابن حنبل»و«محمد ابن ادریس شافعی» شاگردان بلاواسطه وشاگردان ازشاگردان امام صادق(ع) هستند.

چنان که در سطور بالا خواندیم که ابوحنیفه بیش ازدوسال در محضر امام صادق شاگردی نموده وهرچه درفقه دارد از امام صادق یادگرفته است وچه بهتر که بعضی از سخنان امام ابوحنیفه را درباره امام صادق(ص) خلاصه وار گزارش کنیم:

ابوحنیفه

«مارایت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه‏»

من فقیه‏تر و داناتر از جعفربن محمد ندیده‏ام. او داناترین فرداین امت است.( شمس الدین ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏257; تاریخ‏الکبیر، ج 2، ص‏199 و 198، ح‏2183)

ابوحنیفه  می‏گوید:

«روزی منصور دوانقی کسی را نزد من فرستاد و گفت: ای ابوحنیفه!مردم شیفته‏ی جعفربن محمد شده‏اند، او در بین مردم از پایگاه‏اجتماعی وسیعی بهره‏مند است، تو برای این که پایگاه جعفربن محمدرا خنثی کنی و در دید مردم از عظمت او به خصوص از عظمت علمی‏او بکاهی، چند مساله‏ی پیچیده و غامض را آماده کن و در وقت‏مناسب از او بپرس تا بلکه باناتوان شدن جعفربن محمد از پاسخ‏گویی، او را تحقیر نمایی و دیگر، مردم شیفته‏ی او نباشند و ازاو فاصله بگیرند.

در همین رابطه من چهل مساله‏ی مشکل را آماده کردم و در یکی ازروزها که منصور در «حیره‏» بود و مرا طلبید، به حضورش رسیدم.همین که وارد شدم، دیدم جعفربن محمد در سمت راستش نشسته است،وقتی که چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تحت تاثیر ابهت وعظمت او قرار گرفتم که از توصیف آن عاجزم. با دیدن منصورخلیفه‏ی عباسی آن ابهت‏به من دست نداد، در حالی که منصور خلیفه‏است و خلیفه به جهت این که قدرت سیاسی در اختیارش ست‏بایدابهت‏داشته باشد. سلام گفتم و اجازه خواستم تا درکنارشان بنشینم;خلیفه با اشاره اجازه داد و در کنارشان نشستم. آن گاه منصورعباسی به جعفربن محمد نگاه کرد و گفت:

ابو عبدالله! ایشان ابوحنیفه هستند.

او پاسخ داد: بلی، او را می‏شناسم. سپس منصور به من نگاهی کرد وگفت: ابوحنیفه! اگر سوالی داری از ابوعبدالله، جعفربن محمدبپرس و با او در میان بگذار. من گفتم: بسیار خوب. فرصت راغنیمت‏شمردم و چهل مساله‏ای را که از پیش آماده کرده بودم، یکی‏پس از دیگری با آن حضرت درمیان گذاشتم. بعد از بیان‏هرمساله‏ای، امام صادق(ع) در پاسخ آن بیان می‏فرمود:

عقیده‏ی شما در این باره چنین و چنان است، عقیده‏ی علمای مدینه‏در این مساله این چنین ا ست و عقیده‏ی ماهم این است.

در برخی از مسائل آن حضرت با نظر ما موافق بود و در برخی هم بانظر علمای مدینه موافق بود و گاهی هم با هردو نظر مخالفت می‏کردو خودش نظر سومی را انتخاب می‏کرد و بیان می‏داشت.

من تمامی چهل سؤال مشکلی را که برگزیده بودم یکی پس از دیگری‏با او در میان گذاشتم و جعفربن محمد هم بدین گونه‏ای که بیان شدبه جملگی آن‏ها، با متانت تمام و با تسلط خاصی که داشت پاسخ‏گفت.»

سپس ابوحنیفه بیان داشت:

«ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس‏»

«همانا دانشمندترین مردم کسی است که به آراء و نظریه‏های مختلف‏دانشوران در مسائل علمی احاطه و تسلط داشته باشد.» و چون‏جعفربن محمد این احاطه را دارد، بنابراین او داناترین فرداست.»( سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص 258; بحارالانوار، ج‏47، ص‏217) «لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسک حجهم.» اگر جعفربن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان رانمی‏دانستند.( شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص‏519، طبع قم، نشراسلامی)

مالک بن انس

مالک بن انس (17997 ه .ق) یکی از پیشوایان چهارگانه‏ی اهل‏سنت و جماعت و رئیس فرقه‏ی مالکی است که مدتی افتخار شاگردی‏امام صادق(ع) نصیب وی شد. (- سیراعلام النبلاء، ج‏6، ص‏256.)

او در باره‏ی عظمت و شخصیت علمی‏و اخلاقی امام صادق(ع) چنین می‏گوید:

«ولقد کنت آتی جعفربن محمد و کان کثیرالمزاح و التبسم، فاذاذکر عنده النبی(ص) اخضر و اصفر، و لقد اختلفت الیه زمانا وماکنت اراه الا علی ثلاث خصال: اما مصلیا و اما صائما وامایقراء القرآن. و ما راءیته قط یحدث عن رسول الله(ص) الا علی‏الطهاره و لا یتکلم فی مالا یعنیه و کان من العلماءالزهاد الذین‏یخشون الله و ماراءیته قط الا یخرج الوساده من تحته و یجعلهاتحتی.» (تیمیه، التوسل و الوسیله، ص 52; رسول جعفریان، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، ص‏327)«مدتی به حضور جعفربن محمد می‏رسیدم. آن حضرت اهل مزاح بود.

همواره تبسم ملایمی برلب‏هایش نمایان بود. هنگامی که در محضر آن‏حضرت نام مبارک رسول گرامی اسلام(ص) به میان می‏آمد، رنگ‏رخساره‏های جعفربن محمد به سبزی و سپس به زردی می‏گرایید. در طول‏مدتی که به خانه‏ی آن حضرت آمد و شد داشتم، او را ندیدم جز این‏که در یکی از این سه خصلت و سه حالت‏به سر می‏برد، یا او را درحال نماز خواندن می‏دیدم و یا در حالت روزه‏داری و یا در حالت‏قرائت قرآن.

من ندیدم که جعفربن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا(ص)حدیثی نقل کند. من ندیدم که آن حضرت سخنی بی‏فایده و گزاف‏بگوید. او از عالمان زاهدی بود که از خدا خوف داشت. ترس از خداسراسر وجودش را فراگرفته بود.

هرگز نشد که به محضرش شرفیاب شوم، جز این که زیراندازی که‏زیرپای آن حضرت گسترده شده بود، آن را از زیرپایش برمی داشت وزیر پای من می‏گستراند.»

مالک بن انس درباره‏ی زهد و عبادت و عرفان امام صادق(ع) بیان‏داشت:

به همراه امام صادق(ع) به قصد مکه و برای انجام مناسک حج ازمدینه خارج شدیم. به مسجد شجره که میقات مردم مدینه است،رسیدیم. لباس احرام پوشیدیم، در هنگام پوشیدن لباس احرام تلبیه‏گویی یعنی گفتن: «لبیک اللهم لبیک‏» لازم است. دیگران طبق‏معمول این ذکر را بر زبان جاری می‏کردند.»

مالک می‏گوید: من متوجه امام صادق(ع) شدم، دیدم حال حضرت منقلب‏است. امام صادق(ع) می‏خواهد لبیک بگوید ولی رنگ رخساره‏اش متغیرمی‏شود. هیجانی به امام دست می‏دهد و صدا در گلویش می‏شکند، وچنان کنترل اعصاب خویش را از دست می‏دهد که می‏خواهد بی‏اختیار ازمرکب به زمین بیفتد. مالک می‏گوید: من جلو آمدم و گفتم: ای‏فرزند پیامبر! چاره‏ای نیست این ذکر را باید گفت. هر طوری که‏شده باید این ذکر را بر زبان جاری ساخت. حضرت فرمود:

«یابن ابی‏عامر! کیف اجسر ان اقول لبیک اللهم لبیک و اخشی ان‏یقول عزوجل لا لبیک و لا سعدیک.»

ای پسر ابی‏عامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرات و اجازه‏بدهم که لبیک بگویم؟ «لبیک‏» گفتن به معنای این است که‏خداوندا، تو مرا به آن چه می‏خوانی با سرعت تمام اجابت می‏کنم وهمواره آماده‏ی انجام آن هستم. با چه اطمینانی با خدای خود این‏طور گستاخی کنم و خود را بنده‏ی آماده به خدمت معرفی کنم؟! اگردر جوابم گفته شود: «لالبیک و لاسعدیک‏» آن وقت چه کنم؟ (شیخ صدوق، امالی، ص‏143، ح‏3.)

«ما راءت عین و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من‏جعفربن محمد» (شهید مطهری، سیری در سیره‏ی ائمه اطهار(ع)، ص‏149.

هیچ چشمی ندیده است و هیچ گوشی نشنیده است و به قلب هیچ بشری‏خطور نکرده است، مردی که با فضیلت‏تر از جعفربن محمد باشد.

درباره‏ی مالک بن انس نوشته‏اند:

«و کان مالک بن انس یستمع من جعفربن محمد و کثیرا مایذکر من‏سماعه عنه و ربما قال حدثنی الثقه یعنیه.»

مالک بن انس از جعفربن محمد سماع حدیث می‏نمود و بسیار آن چه راکه از او سماع می‏کرد، بیان می‏نمود و چه بسا می‏گفت: این حدیث رامرد ثقه به من حدیث کرده است که مرادش جعفربن محمد بود. (شرح الاخبار فی فضایل الائمه الاطهار، ج‏3، ص‏299، ح‏1203).

«سمعت مالک بن انس الفقیه یقول والله ما راءت عینی افضل من‏جعفربن محمد(ع) زهدا و فضلا و عباده و ورعا. و کنت اقصده‏فیکرمنی و یقبل علی فقلت له یوما یاابن رسول الله ما ثواب من‏صام یوما من رجب ایمانا و احتسابا فقال (و کان والله اذا قال‏صدق) حدثنی ابیه عن جده قال قال رسول الله(ص) من صام یوما من‏رجب ایمانا و احتسابا غفرله فقلت له یا ابن رسول الله فی ثواب‏من صام یوما من شعبان فقال حدثنی ابی‏عن ابیه عن جده قال قال‏رسول الله(ص) من صام یوما من شعبان ایمانا و احتساباغفرله.» از مالک بن‏انس فقیه شنیدم که گفت: به خدا سوگند! چشمان من ندیدفردی را که از جهت زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر ازجعفربن محمد باشد. من به نزد او می‏رفتم. او با روی باز مرامی‏پذیرفت و گرامی می‏داشت. روزی از او پرسیدم: ای پسر پیامبر!ثواب روزه‏ی ماه رجب چه میزان است؟ او در پاسخ روایتی از پیامبرنقل کرد. به خدا سوگند هرگاه چیزی از کسی نقل کند درست و راست‏نقل می‏کند. او در پاسخ گفت: پدرم از پدرش و ازجدش و از پیامبرنقل کرده است که ثواب روزه‏ی ماه رجب این است که گناهانش بخشیده‏می‏شود. سپس این پرسش را در باره‏ی روزه‏ی ماه شعبان هم بیان کردم‏و حضرت همان پاسخ را داد. (امالی صدوق، ص 435 و436، ح 2.)

پس امام صادق(ع) که امام وپیشوای این امامان وپیشوایان مذهبی وفقهی جهان اسلام هستند،به طریق اولا شایستگی آن را دارند که مرکز دایره وحدت این پنج مذهب فقهی باشند وپیروانی هرپنج مذهب فقهی به امام صادق(ع) اقتدا کنند چون چهار مذهب فقهی بنیان گزاران وپیشوایان فقهی اهل سنت ازدانش آموختگان امام صادق(ع) هستند ووقتی دانش یک شاگرد شایستگی آن را داشته باشد که مورد پیروی قرار گیرد، دانش استاد، بالوجدان وبه طریق اولی وعقلا وشرعا شایستگی آن دارد که مورد پیروی قرار گیرد ومذاهب امامیه هم باید به شاگردان امام وپیشوای شان حرمت و احترام گزارند چون احترام گذاشتند به دانش شاکرد، احترام گذاشتن به استاد شاگرد هم است.

پس می بینید که پیروان خود امام صادق(ع) نیز باید به پیروان شاگرد امام خود احترام قائل باشند. چون دانش آنان(پیشوایان فقهی اهل سنت) دانش امام شان است. وپیروان ابوحنیفه ودیگر ائمه فقهی برادران اهل سنت نیز باید به پیروان امام صادق(ع) احترام بگذارند چون که احترام گذاشتن به پیروان امام صادق احترام گذاشتن به استاد امامان شان است واحترام گذاشتن به استاد ابوحنیفه احترام گذاشتن به خود ابوحنیفه هم است.

دریک برهه ی از تاریخ معاصر حرکت میمون ومبارکی بنام«تقریب بین المذاهب» آغاز شد وبزرگان از علمای دینی وفقهی فرق اسلامی در جهان اسلام ومخصوصا از ایران ونجف ومصر،برای تقریب گام های بلندی برداشتند و«دارالتقریب» را بنیانگزاری نمودند ودر آن «دارالتقریب» بزرگان از همه فرق فقهی حضور برادرانه داشتند وتحقیقات عالمانه می نمودند ومقالات تقریب آفرین می نوشتند وبا ایمان راسخ ویقین صادق پژوهش می کردند تا جنبش همگرایی وهمدلی ونهضت باز گشت به اسلام راستین را احیاکنند که از جمله ی ثمرات شرینش نشر کتاب های فقهی شیعه وآثارگرانسنگ مثل«مختصرالنافع»کتاب فقهی شیعه امامیه،ازطرف بزرگ ترین دانشگاه جهان تسنن،دانشگاه بین المللی «الازهر» بچاب رسید وچاپ تفسیر گرانسنگ چون تفسیر شهید سید قطب سنی در ایران بود وثمره ی همین جهاد بزرگ تقریب بود که عالم آزاده وپارسا وحقیقت جوی چون امام علامه شیخ محمود شلتوت،آن فتوای تاریخی وتقریب آفرین خود را به عنوان رئیس الازهر وپیشوا ومفتی جهان اهل سنت، صادر نمود وبرگ زرینی دیگر بربرگ های زرین تاریخ تقریب افزود ونام خود را درتاریخ جاودان ساخت.

آری امام صادق(ع) تنها شخصیت علمی ودینی درجهان اسلام است که بعداز شخص رسول خدا(ص) شایستگی آن رادارد که مرکز دایره مقدس وحدت جهان اسلام باشد ودر پرتو وحدت جهانی حول محور امام صادق(ع)،جهان اسلام به جهان سازی وجهاد علمی خود قیام نموده خورشید همیشه تابان اسلام را درجهان تابنده ترازهمیشه تابنده وپرفروغ پاسداری نمایند تا درپرتو خورشید اسلام ، جهان واحد وامت  واحده محقق گردد.انشاءالله


November 23rd, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي